فصل اوّل: خداشناسی | ۳
صفات ثبوتی خدا، به طور کلی به دو قسم تقسیم میشوند: صفات ذات، و صفات فعل.
صفاتی را که همیشه برای ذات خدا ثابت هستند و ثبوت آنها بر چیز دیگری توقف ندارد، صفات ذات مینامند مانند: علم، قدرت، حیات. این صفات همیشه برای ذات خدا ثابت بودهاند و ثبوت آنها بر وجود دیگری توقف ندارد، بلکه عین ذات او هستند. خدا عالم بوده و هست، حتی پیش از آنکه موجودی را خلق کند. قادر بوده قبل از آنکه مقدوری بوجود آید.
همیشه حیات داشته است. خدا، عین علم، عین قدرت و عین حیات میباشد. مقام ذات خدا از علم و قدرت خالی نیست و الا محدود و ناقص و محتاج بود و ذات محدود و ناقص، واجب الوجود نخواهد بود.
صفاتی که از بعضی کارهای خدا گرفته میشود، صفات فعل نامیده میشود. مانند: خالق، رازق، جواد و غفور. چون موجودات را خلق میکند، خالق نامیده میشود. چون به آنها روزی میدهد رازق نامیده میشود. چون بخشش میکند، جوادش مینامند. چون عیوب و گناهان بندگان را میپوشد، غفور نامیده میشود. این گونه صفات، در واقع دلالت میکنند بر یک نوع ارتباط مخصوصی که بین خدا و مخلوقاتش برقرار است.
حسین بن خالد میگوید: از امام رضا(ع) شنیدیم که میفرمود: خدا همیشه عالم و قادر وحی و قدیم و شنوا و بینا بوده است. گفتم: یابن رسول الله گروهی میگویند: خدا همیشه عالم بوده اما به علم زاید بر ذات، قادر بوده به قدرت زاید بر ذات، زنده بوده به حیات زاید بر ذات، قدیم بوده به قدیم بودن زاید بر ذات، سمیع بوده، به سمع زاید بر ذات، بصیر بوده به بینایی زاید بر ذات؟ امام رضا(ع) فرمود: هر کس صفات خدا را زاید بر ذات و قدیم بداند مشرک است و پیرو ما نخواهد بود. خدا همیشه عالم و قادر و حی و قدیم و سمیع و بصیر بوده است، لیکن این صفات عین ذاتش میباشد.[1]
هر صفتی که دلالت کند که خدا نقص و عیب ندارد، صفت سلبی و صفت جلال نامیده میشود. ذات خدا کامل است و هیچ نقص و عیبی ندارد. هر صفی را که برای خدا نقص باشد، باید از او سلب کرد.
1 .خدا مرکب نیست، هر موجودی که از دو جزء یا بیشتر درست شده باشد مرکب نامیده میشود. اما خدا مرکب نیست و جزء ندارد؛ زیرا هر مرکبی به اجزائش احتیاج دارد و بدون وجود اجزا، محال است وجود پیدا کند. اگر خدا هم مرکب باشد، ناچار به اجزائش احتیاج خواهد داشت. و ذاتی که محتاج و ناقص باشد واجبالوجود و خدا نخواهد بود. علاوه بر این، هر مرکبی احتیاج به علت دارد، تا اجزائش را ترکیب کند و از تألیف آنها مرکب را به وجود آورد.
اگر خدا هم مرکب باشد، ناچار محتاج به علت خواهد بود. و ذاتی که ناقص و محتاج به علت و پدید آورنده باشد، واجب الوجود و خدا نخواهد بود.
2. خدا جسم نیست؛ زیرا جسم مرکب است و قبلاً به اثبات رسید که خدا مرکب نیست، پس جسم هم نخواهد بود. به علاوه، هر جسمی احتیاج به مکان و جا دارد تا در آن واقع شود و بدون مکان وجود پیدا نمیکند، در حالی که خدا خال مکانها است و به دانها نیاز ندارد. موجودی که جسم باشد و به مکان احتیاج داشته باشد، واجب الوجود و خدا نخواهد بود.
3. خدا مرئی نیست؛ یعنی به وسیله چشم دیده نمیشود؛ زیرا تنها اجسام و خواص آنها قابلیت دارند که با چشم دیده شوند، با اینکه قبلاً به اثبات رسید که خدا جسم نیست. بنابراین، مرئی هم نخواهد بود.
4. خدا جاهل و نادان نیست؛ زیرا در بحث صفات ثبوتیه به اثبات رسید که خدا به همه چیز عالم است و برای علمش حد و مرزی وجود ندارد؛ نادانی و جهل، نقص و عیبی است که در وجود کامل خدا راه ندارد.
5 خدا عاجز و ناتوان نیست؛ زیرا قبلاً در بحث قدرت، به اثبات رسید که خداوند به هر کاری قدرت و توانایی دارد و از انجام هیچ کار ممکنی عاجز نیست، برای قدرت بیپایان او حد و مرزی تصور نمیشود. عجز و ناتوانی نقص بزرگی است که در ذات کامل خدا راه ندارد.
6 .ذات خدا، محل حوادث واقع نمیشود، تغیُّر و دگرگونی در وجودش راه ندارد؛ پیر نمیشود؛ مریض نمیشود، نسیان و فراموشی ندارد؛ خواب و خستگی ندارد؛ از انجام کاری پشیمان نمیشود؛ زیرا اینگونه صفات از آثار جسم و ماده است و چون قبلاً به اثبات رسید که خدا جسم و مادی نیست، پس محل این قبیل حوادث واقع نمیشود.
7 .خدا شریک ندارد. دلیل این مطلب را در بحث توحید خواهید خواند.
8. خدا مکان ندارد؛ در جایی قرار نگرفته است، نه در آسمان، نه در زمین؛ زیرا جسم نیست تا در مکانی واقع شود.
خدا خالق مکانهاست، پس خودش برتر و بالاتر از مکان میباشد و به آن احتیاج ندارد؛ چون بر تمام موجودات احاطه دارد، هیچ ظرفی نمیتواند وجودش را در برگیرد. همه جا هست و بر تمام موجودات احاطه دارد؛ امّا نه بدان معنا که همانند جسم بزرگی گوش تا گوش جهان ماده را اشغال نموده باشد، بلکه چون وجود مطلق است و به هیچ حدی محدود نیست و به هیچ جا و مکانی پایبند نشده، بر تمام موجودات احاطه دارد و از آنها جدا نیست. اینجا و آنجا دربارهاش گفته نمیشود.
اما اینکه به هنگام دعا، دست به سوی آسمان برمیداریم، نه به دان جهت است که خدا را در آسمانها بدانیم؛ بلکه میخواهیم به دین وسیله، اظهار ذلت و ناتوانی کنیم و حالت یک تقاضا کنندهی پریشانی را مجسم سازیم.
اگر مسجد و کعبه را خانهی خدا مینامیم، بدان جهت است که خدا در آنجا عبادت میشود و خود او بدانها شرافتی داده خانهی خودش خوانده است.
9. خدا محتاج نیست؛ به هیچ چیز و هیچکس نیاز ندارد؛ زیرا ذات خدا از تمام جهات کامل است. نقصی ندارد تا به دیگری نیازمند باشد؛ اگر به چیزی احتیاج داشته باشد، محدود و ناقص خواهد بود و واجب الوجود نخواهد شد.
و اگر برای ما تکالیف و وظایفی تعیین کرده، بدان جهت نیست که به نماز و روزه و سایر عبادات ما احتیاج داشته باشد؛ بلکه میخواهد به وسیلهی عبادت و انجام دادن کارهای نیک روح و نفس ما را کامل و نورانی گرداند، تا برای زندگی خوش آخرت و استفادهی از نعمتهای جاویدان بهشتی لیاقت پیدا کنیم.
و اگر از ما خواسته که خمس و زکات و صدقه به دهیم، به همنوعان خودمان احسان کنیم و در امور خیریه پیشقدم باشیم، نه به دان جهت است که به کمکهای مادی ما احتیاج داشته باشد؛ بلکه چون دادن خمس و زکات و صدقات مستحبی و اعانت در امور خیریه، برای ادارهی امور اجتماعی ما ضرورت داشته و به صلاح عموم ملت بوده است، پرداخت بعضی از آنها را واجب نموده و دربارهی صدقات و تأسیس امور عام المنفعه، سفارشهای زیاد کرده است.
به علاوه، بذل مال در راه خدا و کمک و احسان به درماندگان و تأسیس امور خیریه، خودش یک نوع عبادت بزرگی است که سبب استکمال نفس و رسیدن به ثوابهای اخروی خواهد شد.
10. خدا ظالم و ستمکار نیست؛ دلیل این مطلب را در بحث عدل میخوانید
1- صفات ذات و صفات فعل را شرح دهید.
2- بعضی از صفات سلبیه را نام ببرید.
[1]. بحارالانوار، ج 4، ص 62.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامیمسجد هدایت
آیت الله ابراهیم امینی